سروده ای از مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) : رنجور شدن اوستاد به وهم

ساخت وبلاگ

‬‫رنجور شدن اوستاد به وهم

.

گشت استا سست از وهم و ز بیم
بر جهید و می‌کشانید او گلیم

خشمگین با زن که مهر اوست سست
من بدین حالم نپرسید و نجست

خود مرا آگه نکرد از رنگ من
قصد دارد تا رهد از ننگ من

او به حسن و جلوهٔ خود مست گشت
بی‌خبر کز بام افتادم چو طشت

آمد و در را بتندی وا گشاد
کودکان اندر پی آن اوستاد

گفت زن خیرست چون زود آمدی
که مبادا ذات نیکت را بدی

گفت کوری رنگ و حال من ببین
از غمم بیگانگان اندر حنین

تو درون خانه از بغض و نفاق
می‌نبینی حال من در احتراق

گفت زن ای خواجه عیبی نیستت
وهم و ظن لاش بی معنیستت

گفتش ای غر تو هنوزی در لجاج
می‌نبینی این تغیر و ارتجاج

گر تو کور و کر شدی ما را چه جرم
ما درین رنجیم و در اندوه و گرم

گفت ای خواجه بیارم آینه
تا بدانی که ندارم من گنه

گفت رو مه تو رهی مه آینت
دایما در بغض و کینی و عنت

جامهٔ خواب مرا زو گستران
تا بخسپم که سر من شد گران

زن توقف کرد مردش بانگ زد
کای عدو زوتر ترا این می‌سزد

مولانا جلال الدین محمد بلخی –  مولوی

موزیک...
ما را در سایت موزیک دنبال می کنید

برچسب : سروده,مولانا,الدین,مولوی,رنجور,اوستاد, نویسنده : موزیک دان musico بازدید : 246 تاريخ : چهارشنبه 5 مهر 1396 ساعت: 12:50

خبرنامه