عزم کردن داود علیه السلام به خواندن خلق بدان صحرا کی راز آشکارا کند و حجتها را همه قطع کند . گفت ای یاران زمان آن رسیدکان سر مکتوم او گردد پدید جمله برخیزید تا بیرون رویمتا بر آن سر نهان واقف شویم در فلان صحرا درختی هست زفتشاخهااش انبه و بسیار و چفت سخت راسخ خیمهگاه و میخ اوبوی خون میآیدم از بیخ او خون شدست اندر بن آن خوش درختخواجه راکشتست این منحوسبخت تا کنون حلم خدا پوشید آنآخر از ناشکری آن قلتبان که عیال خواجه را روزی ندیدنه بنوروز و نه موسمهای عید بینوایان را به یک لقمه نجستیاد ناورد او ز حقهای نخست تا کنون از بهر یک گاو این لعینمیزند فرزند او را در زمین او بخود برداشت پرده از گناهورنه میپوشید جرمش را اله کافر و فاسق درین دور گزندپرده خود را بخود بر میدرند ظلم مستورست در اسرار جانمینهد ظالم بپیش مردمان که ببینیدم که دارم شاخهاگاو دوزخ را ببینید از ملا مولانا جلال الدین محمد بلخی – مولوی , ...ادامه مطلب