گواهی دادن دست و پا و زبان بر سر ظالم هم در دنیا . پس همینجا دست و پایت در گزندبر ضمیر تو گواهی میدهند چون موکل میشود برتو ضمیرکه بگو تو اعتقادت وا مگیر خاصه در هنگام خشم و گفت و گومیکند ظاهر سرت را مو بمو چون موکل میشود ظلم و جفاکه هویدا کن مرا ای دست و پا چون همیگیرد گواه سر لگامخاصه وقت جوش و خشم و انتقام پس همان کس کین موکل میکندتا لوای راز بر صحرا زند پس موکلهای دیگر روز حشرهم تواند آفرید از بهر نشر ای بده دست آمده در ظلم و کینگوهرت پیداست حاجت نیست این نیست حاجت شهره گشتن در گزندبر ضمیر آتشینت واقفاند نفس تو هر دم بر آرد صد شرارکه ببینیدم منم ز اصحاب نار جزو نارم سوی کل خود روممن نه نورم که سوی حضرت شوم همچنان کین ظالم حق ناشناسبهر گاوی کرد چندین التباس او ازو صد گاو برد و صد شترنفس اینست ای پدر از وی ببر نیز روزی با خدا زاری نکردیا ربی نامد ازو روزی بدرد کای خدا خصم مرا خشنود کنگر منش کردم زیان تو سود کن گر خطا کشتم دیت بر عاقلهستعاقلهٔ جانم تو بودی از الست سنگ میندهد به استغفار دراین بود انصاف نفس ای جان حر مولانا جلال الدین محمد بلخی – مولوی , ...ادامه مطلب