زندگی گالیله آخرین اثر برتولت برشت مهمترین اثر دراماتیک در جهان هنرهای نمایشی است. متنی که به غایت برای مردم و مبارزه با واپسگرایی اندیشه آنان به رشته تحریر درآمده است. برشت تاثیرگذارترین نویسنده و کارگردان تئاتر آلمان بوده که گرایشهای مارکسیستی او نه فقط در نمایشنامههایش بلکه در شیوه فاصلهگذاری، بیگانهسازی، به وسیله اینهمانگوییهای متعدد دیده میشود. برشت به سنت خویش که از بازیگرانش میخواست تا صرفا اندیشه کاراکتر را ارائه دهند در نمایشنامه «زندگی گالیله» خواننده را با احساسات گالیلهئو گالیلهئی مواجه نمیکند بلکه اندیشه او را که عمیقا پویا و روشن است، ایراد کرده است. دِگَربودگی آنچه برشت در این نمایشنامه از خود بهجا گذاشته میراث بزرگی از تاریخ تفکر بشر است. انسانی که اگر به طرز حریصانه به زندگی امیدوار نباشد هرگز نمیتواند اندیشهای آینده محور در ذهن خود تولید کند. گالیله چگونه سقراط زمانه خود شده است؟ پرسشی که خواننده امروزی به عنوان کشمکش داستانی از خود میپرسد و تا انتها از مقاومت دیگران در برابر پذیرش علم تعجب خواهد کرد اما غافل از آنکه در زمانه حاضر نیز هستند کسانی که حتی همچنان کروی بودن سطح زمین را منکر میشوند و علم را پاسخی شیطانی بر باورهای خرافی خود معرفی میکنند. هنگام خوانش «زندگی گالیله» با دو عنصر روبه رو میشویم. اول: رابطه استاد و شاگردی، گالیله، شاگرد متمولش و آندرهآ؛ دوم: تاریخ همواره تکرار شونده مانند ساعتی که فقط ثانیه شمارش کار میکند. در رابطه با ابژه اول باید اینگونه نوشت که: نمایش به ادبیات کمک میکند تا مولف آگاهانهتر و واضحتر منظور خود از کنش کاراکترها را ایراد کند؛ پس با مداقه در رابطهای که بین گالیله و شاگردش. گالیله و آ, ...ادامه مطلب